حدود 19 روز دیگه به قول معروف عازم هستم. هر چی به خودم تلقین می کنم که داره یه اتفاق مهمی به اسم مهاجرت تو زندگی من رخ میده و من باید خوشحال باشم یا لااقل یه حسی داشته باشم، هیچی که هیچی.
اصلا نمی دونم که تو قرن 21 اصلا چیزی به اسم مهاجرت رو میشه تعریف کرد یا نه؟ واضح تر بگم شاید 100 سال پیش یا حتی 50 سال پیش مهاجرت از یه شهر به یه شهر دیگه کاری بود که هر کسی انجام نمی داد و اون کسی که اینکارو می کرد باید قید خیلی چیزا رو کلا میزد. دلیلش هم این بود که ارتباطش با اون شهر مبدا خیلی کم یا حتی به صفر می رسید. خب الان دیگه همچین چیزی اصلا معنی نداره یعنی جابجایی از یه شهر به یه شهر دیگه تو یه کشور رو دیگه نمی شه گفت مهاجرت.الان هم فکر کنم یه همچین وضعی واسه رفتن به یه کشور دیگه داره بوجود میاد (یا اومده). اینقدر فاصله ها کم شده که مهاجرت کلا معنای خودشو از دست داده.شاید هم یه دلیل دیگه ای که من الان هیچ حسی ندارم این باشه که من مدت هاست این حس دور بودن از مبدا رو دارم.
یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۵
مهاجرت
سهشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵
بار و بنديل
هوا خیلی گرم شده دیگه اینجا جای موندن نیست باید رفت یه جای خنک تر. الان که خوب فکر می کنم می بینم که یکی از دلایل رفتن من هم همین بوده.
از امروز می خوام یه سری مایحتاج اولیه زندگی رو از اینجا آماده کنم و به قول معروف بار و بندیلمو جمع و جور کنم. این هم خودش یه دردسره دیگست، یه عده میگن هر چی می تونی از اینجا ببر، یه عده هم میگن همه چیز اونجا پیدا میشه و نمی خواد"
یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۵
ماجرای بلیت
امروز بعد از نزدیک یک ماه اینور و اونور رفتن و دنبال بلیت گشتن تونستم بلیت بگیرم، واسه 14 july با هواپیمایی Lufthansa. یه مشکلی که تابستون واسه بلیت گرفتن وجود داره اینه که به قولی high season هست یعنی فصل مسافرت و تو این روزها از یه طرف قیمت ها میره بالا و از طرف دیگه بلیت با پروازهای ارزونتر به بدبختی گیر میاد. یه خدمتی که این از خدا بی خبرها و این کفار عرق خور به مهاجرها می کنن اینه که به مهاجرایی که واسه اولین بار می خوان برن کشور مقصد بلیت با تخفیف ویژه می دن که این الطاف ملوکانه این غربیهای از خدا بی خبر شامل حال من هم شد. (اسم سازمانی که این کار رو می کنه IOM هست که زیر نظر سازمان ملله)به هر حال من هم بعد از مدت ها صبر و تحمل و بدبیاری های پی در پی (خدا نصیب نکنه) رفتنی شدم. دعا کنید (البته من به این چیزا اعتقاد ندارم ولی یهو دیدی گرفت، تیریه تو تاریکی) که همه چیز درست پیش بره و این مراحل آخر هم تموم شه.