جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۸۵

مصاحبه پشت مصاحبه

امروز چهارمین مصاحبه کاری تو مونترال رو هم پشت سر گذاشتم که میشه گفت طولانی ترینشون هم بود. طبق معمول بقیه مصاحبه ها دو نفر مصاحبه کننده بودن ولی فرقش با قبلی ها این بود که این دو نفر جوون و هم سن خود من بودن.
اینجا وقتی میری مصاحبه اولین چیزی که ازت می پرسن اینه که آبی، قهوه ای چیزی می خوری؟ اینجایی ها هم اصلا اهل تعارف و این چیزها نیستن و یه سوال ساده و یه جواب کوتاه مثلا آب لطفا همین. خیلی از این کانادایی ها هم که ممکنه دعوتت کنن خونشون و وقتی میری با یه فنجون قهوه و ماکزیمم یه شیرینی ازت پذیرایی می کنن.
خلاصه بعد از یه کم آب خوردن یا قهوه روال مصاحبه اینجوری پیش میره که اولش یه سوال خارج از موضوع می پرسن که مثلا یه کم احساس راحتی بیشتری کنی. معمولا هم سوال اینه که اینجا رو راحت پیدا کردی؟
بعد از طی این تشریفات اولیه مصاحبه به صورت رسمی شروع میشه. اول از همه از روی رزومه شروع میکنن سوال و جواب کردن و اگه از پس این مورد بر بیای به مرحله سوال های تخصصی و سوال های کلی در مورد کار میرسی.
سوال های تخصصی که در مورد کارهایی هست که باید در آینده انجام بدی و سوال های کلی هم اینجوریه که یه سناریو واست طراحی می کنن و می گن تو این شرایط چه تصمیمی می گیری یا چه کار می کنی؟ یا مثلا می پرسن توانایی های خاص خودت چیه یا مثلا اگه ما زنگ بزنیم به رییس قبلیت در موردت چی می گه؟ از اینجور سوال ها.
و در انتها هم می پرسن چقدر شرکت ما رو میشناسی و به عنوان حسن ختام جلسه می گن که سوال های ما تموم شد حالا اگه تو سوالی داری بپرس.
و البته همیشه هم میگن اگه خواستیمت تو چند روز آینده باهات تماس می گیریم، در مدت مصاحبه هم طوری برخورد می کنن که به خودت می گی من دقیقا همونی هستم که اونها می خوان ولی بعد از یکی دو هفته می بینی که خبری نشد.
من که تا حالا 2 تا مصاحبه ی رد شده یعنی اینکه زنگ نزدن و دو تا هم توی وضعیته قراره زنگ بزنن انجام دادم. یه مورد هم هست که داره کاراش تلفنی انجام میشه چون تو یه شهر دیگست.
یه چیزی رو یادم رفت بگم که اگه بعد از انجام مصاحبه بهت زنگ زدن تازه باید بری امتحان تخصصی بدی و بعدش هم یه مصاحبه با مدیر پروژه...

پنجشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۵

تابستان سرخپوستی

تو کانادا اوایل پاییز یه پدیده جوی خاصی اتفاق میفته که بهش میگن تابستان سرخپوستی(l'été indien). جریان از این قراره که دمای هوا خیلی متغیر میشه، مثلا یه روز هوا 25 درجه هست فرداش میشه 7-8 درجه و این جریان یکی دو هفته ای تا ادامه داره.
الان هم وضع هوای اینجا اینجوری شده.
یه آهنگ معروف از Joe Dessin خواننده معروف فرانسوی هم به این اسم هست.

دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۵

در بدر به دنبال کار

خب الان یک ماه و نیمه که دارم دنبال کار می گردم. اون اوایل فکر می کردم که راحت بشه کار پیدا کرد ولی چند تا مشکل هست که کار پیدا کردن رو سخت کرده. اینم بگم که تا حالا 3 تا مصاحبه رفتم که دو تای اول جواب ندادن و سومی هم گفته اگه خواستیم تا دو هفته دیگه جواب می دیم این خودش نشون میده که سابقه کاریه من بد نیست و طوری هست که تا مصاحبه می رسم.
مشکلات از این قراره که اینجا یه شهر دو زبونه هست یعنی مردم به دو زبان فرانسوی و انگلیسی صحبت می کنن، زبان رسمی و غالب زبان فرانسویه واکثر تابلوها و جاهای دولتی به زبان فرانسویه ولی چون زبان اول کانادا انگلیسیه اکثرا هر دو زبان رو بلدن.
سمت شرق مونترال بیشتر فرانسه زبان و سمت غرب مونترال بیشتر انگلیسی زبان هستن. حالا وقتی که واسه کار میری کسانی در اولویت قرار می گیرن که هر دو زبان رو خوب بلد باشن ، بعضی جاها باید زبان فرانسه حتما بلد باشی و بعضی جاهای دیگه برعکس. با توجه به این موضوع من خیلی جاهایی رو که زبان فرانسه در اولویت هست رو از دست میدم و به مصاحبه نمی رسم اینجوری می مونه اونایی که انگلیسی در اولویته یا واسشون مهم نیست کدوم زبان رو بلد باشی. بهرحال بعضی از این نوع دومی ها که می بینن من به دردشون می خورم زنگ می زنن و چند تا سوال می پرسن از جمله اینکه تو کانادا سابقه کار داری یا نه؟ من هم که تازه رسیده و بدنبال کار، میگم نه ، اونها هم میگن اگه خواستیم زنگ می زنیم که معنی و مفهمومش اینه دیگه زنگ نمی زنیم. اگه هم که شانس بیارم و این سوال رو نپرسن مصاحبه می ذارن که تا حالا سه بار اینجوری شانس آوردم.
اما مصاحبه، جو این سه تا مصاحبه اینجوری بوده:
اول اینکه مصاحبه کننده ها با پیش فرض اینکه تو بدردشون نمی خوری میان جلو و تو باید سعی کنی تو مصاحبه خودت رو ثابت کنی و روش هم اینه که تا طرف یه چیزی گفت و پرسید شروع کنی از خودت تعریف کردن و اینکه تو جاهای قبلی چه کارهای خارق العاده ای انجام دادی، البته این هم خودش یه مشکلی داره و اینه که اگه زیاده روی کنی یا بر اساس اون چیزی که تو رزومت هست نگی عملا باعث رد شدن خودت شدی. ولی مشکل من تو این مورد مشکل سیستم موجود تو ایرانه که از نظر تئوری قوی هستیم ولی کارهای عملی مون یه قرون نمیرزه مثلا اگه به من بگن برو امتحان زبان کتبی بده نمره عالی می گیرم ولی اگه بگن برو بقالی بگو یه سطل ماست می خوام نمی تونم، اینه که من از پس این مورده توضیح دادن خوب برنمیام و اینجوری شانس خودم رو از دست می دم.

فعلا که اوضاع داره اینجوری میگذره ...

شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

تفاوت های ایران و کانادا

چند تا تفاوت اساسی که من تو این مدت دیدم:
1.اینجا همه سعی می کنن قانون رو رعایت کنن
2. تو رانندگی کسی بوق نمی زنه
3. موقع رانندگی همه تو خط خودشون رانندگی می کنن و واسه خط عوض کردن حتما راهنما می زنن
4. کسی به کسی کاری نداره که چجوری می گرده یا دین و مسلکش چیه
5. پلیس واسه حفظ امنیت و آرامشه نه واسه به هم ریختن آرامش
6.اکثرا سعی می کنن که یه زندگی همراه با آرامش داشته باشن تا اینکه یه زندگی پر رزق و برق
7. جان آدم ها خیلی ارزش داره و بیشتر پول دولت تو این زمینه خرج میشه

و چیزهای دیگه که به ذهنم اومد کم کم می نویسم

شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۵

اخبار ايران

بد جوری به اخبار ایران معتاد شدم. یه روز که اخبار ایران رو دنبال نمی کنم انگار که یه چیزی کم دارم.

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

گذشت زمان

دو ماه گذشت ...

سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۵

آتش بازی در مونترال

مسابقه آتش بازی بین ملل مختلف مونترال:

چهارشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۵

کاريابی

اینجا یه مثلی هست که میگه به دو چیز کانادا نمیشه اطمینان کرد یکی به هوای کانادا و یکی هم به کارت. اینجا سیستم اقتصاد آزاد و سرمایه داری حکمفرماست٬ یعنی اکثر جاهایی که بخوای کار پیدا کنی شرکت های خصوصی هستند و کار دولتی به ندرت پیدا میشه و اگر هم کسی کار دولتی پیدا کنه به قول معروف دیگه خیالش راحته چون یه نوع امنیت شغلی داره.
سیستم اقتصاد آزاد یکی از بدی هاش و همین طور یکی از خوبی هاش٬ رقابت شدید بین کمپانی هاست که از یه طرف باعث بالا رفتن کیفیت خدمات میشه و از طرف دیگه باعث ورشکستگیه شرکت های کوچک که توان رقابت ندارند. به همین خاطر اگه تو یه شرکت کوچک کار کنی یعنی دیر یا زود کارت رو از دست میدی. البته این رو هم اضافه کنم که در این صورت بیمه تا ۸۰ درصد حقوق رو تا ۶ ماه پرداخت می کنه تازه بعدش هم یه چیزی هست به اسم ولفیر (welfare) یا همون عدالت اجتماعی خودمون که ما هنوز نتونستیم واسش فرمولی پیدا کنیم. این ولفیر جریانش اینه که میری میگی آقاجون من کار پیدا نمی کنم هر جا هم رفتم میگن کار نداریم اونوقت دولت میگه اگه راست میگی برو از چند تا از این کارفرماها نامه بیار که رفتی ولی نخواستنت. خلاصه بعد از این جریانات میری رو ولفیر و ماهی حدود ۷۰۰ دلار ناقابل میگیری (تو پرانتز این رو هم بگم که اکثر ایرانیهای دریدری هم که خارج از وطن زندگی می کنن و حال کار کردن ندارن رو ولفیر هستن٬ اسمش رو هم گذاشتن پول شرکت نفت).
البته رو ولفیر رفتن یه سری مزایا داره یه سری معایب. مزایاش اینه که فرض کنید شما یه زن و شوهر هستید اینجوری می تونید مصلحتی طلاق بگیرید و بعد با هم یه جا زندگی کنید اینجوری دو تا ولفیر می گیرید یعنی ۱۴۰۰ دلار بعد هم میتونید برید کار cash انجام بدید که دولت بو نبره که دارید کار میکنید. القصه خیلی ها اینجوری صاحب خونه و ویلای شمال تو ایران و زندگی راحت شدن. ولی معایبش اینه دیگه اینجا اعتبار خودتون رو از دست می دید یعنی اینکه مثلا میرید بانک که وام بگیرید مسئول بانک یه نگاه چپی بهتون میندازه و میگه رو ولفیر بودید نه نمیشه اعتبار ندارید و چیزایی از این قبیل.
به قول اینجایی ها anyway این چیزها رو گفتم که بگم من الان حدود ۲-۳ هفته ست که دنبال کارم و تو این مدت واسه حدود ۲۰ تا شرکت ریز و درشت اقدام کردم و تا حالا دو تا مصاحبه هم رفتم ولی خبری نشده. اینجا میری مصاحبه طوری باهات برخورد میکنن که میگی فردا زنگ میزنن میگن بیا سر کار ولی اینجوری نیست و خیلی وسواس دارن خصوصا رو کسانی مثل من که تازه رسیدیم و تجربه کاری توی کانادا هم نداریم و زبانمون هم زیاد تعریفی نداره.
هنوز که از کار خبری نشده بعد از یه ماه اول که من مثل توریست ها بودم و همه جا با دوربین می رفتم و همه چیز واسم تازگی داشت الان یعنی تو ماه دوم انگار اومدم تعطیلات و کار خاصی واسه انجام دادن ندارم و روزها یکی پس از دیگری با یکنواختی طی میشه.
این هم از جریانات اینجا پس تا یه برنامه کاملا تازه خداحافظ.

شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۵

دموکراسی

در ادامه مطلب قبل باید یه سری مطالب دیگه هم اضافه کنم واسه اینکه متهم نشم که با حس کینه وزری من اون مطلب رو نوشتم.
اول باید بگم که برای رسیدن به تعریف دموکراسی و اینکه چی هست وآیا این الان بهترین گزینه واسه زندگی جمعی انسان هاست باید برگردیم عقب و تاریخ جوامعی رو که دموکراسی مدرن اونجاها شکل گرفته رو مرور کنیم. اگه به تاریخ اروپا و روند شکل گیری دموکراسی توی جوامع اروپایی نگاه کنیم می بینیم که این روند یه چیزی نبوده که یک شبه به دست اومده باشه و قبلش کلی جنگ و خونریزی بوده و نهایتا بعد از یه کشمکش طولانی بین گروه های مختلف یه جامعه چیزی به اسم دموکراسی متولد شده. خب من این دموکراسی رو این جوری تعریف می کنم: یک سری قوانین که مورد احترام کلیه گروه های درگیر بوده و از یه طرف هم حقوق اونها رو رعایت می کرده. ولی باید به یه نکته هم توجه کرد و اون هم اینه که دموکراسیه مدرن دیگه بر اساس معیار های مذهبی شکل نگرفته بلکه بر اساس مبانی حقوق انسانها شکل گرفته.
من می خوام این نتیجه رو بگیرم که لازمه دموکراسی توافق همه گروه های جامعه با مبانی اونه. و این در یه فرایند به نسبت طولانی به دست میاد که همه اقوام و گروه ها در اون دخیل هستند و این جوری همه بر سر یه سری قوانین مشترک که حقوق همه رو تامین می کنه و مورد احترام همه هست به توافق می رسن.
مشکل جوامع مهاجر پذیر غرب مثل اروپا و کانادا یا استرالیا اینه که یه سری گروه های جدید به جوامع شون وارد می شن. خب حالا این افراد تازه وارد دو راه دارن یا اینکه به بازیه بقیه که قواعدش هم از قبل تعیین شده تن در بدن یا اینکه ساز مخالف بزنن.
حالا ورود مسلمون ها به این جوامع رو می تونم اینجوری بررسی کنم که با خیلی از قوانین این جامعه ها سازگاری ندارند چون این دموکراسیه این جوامع بر اساس باورهای اونها شکل نگرفته. خب یه گروه هستن که نا خواسته به این بازی تن می دن و در کنارش قواعد بازی خودشون رو هم به صورت یه سری قوانین درون گروهی رعایت می کنن و یه گروه دیگه (که من مورد صحبتم با این دسته افراد بود) سعی می کنن که قواعد بازیه کشور مقصد رو به نفع خودشون عوض کنن. به عنوان نمونه چند وقت پیش جامعه اسلامی کانادا پیشنهاد داده بود که قوانین حاکم بر خانواده های مسلمان کانادا باید بر اساس شریعت اسلام باشه نه بر اساس قوانین فدرال کانادا. یا یه نمونه دیگه قتل تئودور ونگگ تو هلند که کار اون کارگردان نگون بخت بر اساس قوانین هلند یه کار قانونی و آزاد بوده.
خب باید اینو بررسی کنیم که آیا اصلا اسلام قابلیت قرار گرفتن در مفهوم دموکراسی رو داره یا نه. من می گم نه. چرا به چند دلیل که ذکر می کنم:
۱. بر اساس اسلام٬ دین اسلام برترین دین است و همه افراد بشر باید مسلمون شن و واسه این کار باید تبلیغ کرد و پول خرج کرد. این یعنی خود برتر انگاری که با اصل برابری در جوامع دموکرات در تضاد.
۲. یه سری از قوانین اسلام برگشت ناپذیره و حالت اجبار داره. مثلا اگه یه نفر مسلمون شد دیگه این یه حکم ابدیه. یا مثلا نقد کردن یا شک کردن در اصول اولیه حکم ارتداد و مرگ داره. این هم با اصل آزادی جوامع دموکرات در تضاد.
و ...
دلایل زیاد دیگه ای رو میشه شمرد. من می خوام اینو بگم که اون دموکراسی که توی کشورهای اسلامی دنبالشن زمین تا آسمون با این چیزی که اینجا هست فرق داره. اون دموکراسی چیزیه که بین یه سری افراد که همه مسلمون هستن و یه فکر دارن شکل می گیره نه بین افراد با عقاید و دین های متفاوت و این نوع دموکراسی که اسمشو میشه دموکراسیه اسلامی گذاشت چیزیه بر اساس مذهب اسلام نه بر اساس حقوق انسانها. اگر هم بخواهیم اینو بگیم که خب دین اسلام کاملترین دینه و حقوق همه توش رعایت شده این خودش میشه یه تناقض و خود رو برتر از دیگران دیدن و بقیه عقاید رو به حساب نیاوردن.