سه‌شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۷

وقت سر خاروندن

وقت سر خاروندن ندارم.
یعنی میشه گفت که هم وقت سر خاروندن ندارم و هم دست سر خاروندن.

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

دو سالگی مهاجرت

فردا دومین سالگرد اومدن من به کاناداست. دو سال پیش 14 جولای وارد فرودگاه مونترال شدم و زندگی جدید توی یه کشور دیگه و با فرهنگ متفاوت رو شروع کردم.

یادم هست که حدود یه ماه قبل از پروازم، در تکاپوی این بودم که کارهای ایران رو راست و ریست کنم، مدارکم رو ترجمه کنم و چیزهایی رو که لازمه ،آماده کنم و چقدر هم توی اینترنت دنبال این چیزها بودم و البته غیر از یکی دو تا وبلاگ، چیز زیادی پیدا نمی شد. همه از این که چه جوری اقدام کنیم و قبل از اومدن گفته بودم ولی زیاد نبود سایت ها یا وبلاگ هایی که از بعدش گفته باشن.

اون موقع خیلی چیز ها توی ذهنم بود: این که آیا ترک وطن و پشت پا زدن به همه وابستگی ها کار درستیه؟ اونهایی که رفتن آیا راضین؟ بهتر نیست که آدم توی کشور خودش بمونه و سعی کنه اوضاع اونجا رو درست کنه؟ و از این جور سوال ها.

هنوزم جواب درستی برای بعضی از این سوال ها ندارم. خیلی ها به من ایمیل می زنند و می پرسن که آیا از زندگی اونجاراضی هستید؟ آیا یه نظر شما مهاجرت کار درستیه؟

می تونم بگم که بستگی به شرایط هر کسی داره. خیلی ها به دلایل اجتماعی مهاجرت می کنن و خیلی های دیگه به دلایل اقتصادی و کسان دیگه هم هستن که همین جوری و بدون هدف خاصی.

از این ها که بگذریم یکی از دلایل به وجود اومدن این وبلاگ هم جواب دادن به این سوال ها بود، البته نه به صورت مستقیم و سوال و جواب، بلکه با نوشتن خاطرات و تجربه های شخصی خودم، طوری که کسی که این وبلاگ رو می خونه علاوه بر خوبی های اینجا با مشکلات اینجا هم آشنا بشه. البته این رو هم بگم که من در ابتد از اونجایی که توی مونترال فامیل نزدیک داشتم و پیش اونها زندگی می کردم، خیلی سختی نکشیدم. این هم یکی از شانس های من بود.

تصمیم دارم توی چند تا پست آینده و به یاد دو سال پیش در مورد تازه واردها بگم، کسانی که ویزاشون صادر شده و دارن آماده میشن بیان. از اینکه توی ایران چه کار کنند و رسیدن کانادا چه کارهایی رو باید انجام بدن.