اول از همه سال نو مبارک. یه کم دیر شد ولی هنوز سیزده به در نشده که.
راستش اینجا زیاد حس و حال عید به آدم دست نمی ده. اول از همه این که هوا سرده و برف رو زمینه و بعدش هم اینکه اصلا توی کوچه و خیابون شما نشونی از عید نمی بینید.
توی شرکت، پارسال من شیرینی ایرانی پخش کردم و همه متعجب که این چیه و من هم توضیح که آره سال نوی ایرانی هست و ما هم رسم داریم شیرینی بدیم و خلاصه توضیح این چیزها. بعضی ها هم ای یه سال نو مبارکی می گفتن. امسال دیگه بعضی ها فهمیده بودن که اول بهار سال نوی ایرانی هست و تبریک می گفتن.
دیروز هوای خیلی خوبی بود، 15 درجه بالای صفر و آفتابی. ملت همه ریخته بودن بیرون و حسابی از آفتابی بودن و گرم بودن هوا لذت می بردن. بعد از زمستون های اینجا، نمی دونید که آدم چه قدر، قدر هوای گرم و آفتاب رو می دونه، همه دوست دارن تا جای ممکن بیرون از خونه باشن و حسابی مستفیذ شن به قولی.
من هم یه سه، چهار ساعتی پیاده روی کردم. از خونه راه افتادم و یه خیابون رو گرفتم و صاف رفتم تا اینکه به تپه مونت رویال رسیدم. جای جالبی هست. یه حالت پارک جنگلی تپه مانند وسط شهر مونترال. در حقیقت اسم مونترال هم از همین تپه میاد: Mont Royal
بعد از سه-چهار ساعت، احساس گرما زدگی می کردم. این قدر که اینجا توی زمستون، آدم توی فضای سربسته هست و آفتاب نمی خوره که زود آفتاب زده می شه. البته شاید هم آفتاب اینجا تند و تیز تر از ایران باشه.
بعد از پیاده روی رفتم یه کافی شاپ و مشغول خوندن کتاب "خاطرات روسپیان سودازده من" شدم. تصمیم گرفتم که اگه بتونم به صورت مستمر رومان های به زبان انگلیسی یا فرانسوی بخونم. این یکی واسه شروع بود و تا حدودی هم ادبی و پر از لغت های قلنبه، سلمبه بود. البته دیروز با هر جون کندنی بود تمومش کردم.
واسه کلاس های زبان فرانسه ی Francais Ecrit هم ثبت نام کردم که تا چند وقت دیگه شروع می شه. یکی از خوبی های استان کبک هم، همین کلاس های زبان فرانسه هست که تا 5 سال مجانی هست، و واسه کلاس های تمام وقت زبان، تازه به شما کمک هزینه هم میدن.
خلاصه کم کم داره زندگی اینجا گرم تر می شه.
سال نوی خوبی داشته باشید.