یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۸

دو هفته گذشت...

دیروز به یکی از همکارام می گم: بعد از مرگ مایکل جکسون، روزنامه ها و رسانه ها یه تیتر جدید به جای ایران پیدا کردن و دیگه در گیری های ایران خبر اول نیست.

به شوخی می گه: شاید کار دولت ایران بوده که حواسها رو پرت کنه.
پیش خودم می گم: هیچ چیزی از این ها بعید نیست.
ادامه می دم: رژیم ایران اعلام کرده که کار سازمان سیا بوده که ندا رو کشته و بعد هم از اون فیلم گرفتن و همه جا پخش کردن!
با تعجب به من نگاه می کنه و سری تکون می ده.

همه چیز طبق نقشه از پیش تعیین شده رهبر و دار و دسته اش داره پیش میره، شاید فقط فکر نمی کردند که اعتراض ها این قدر فراگیر بشه. ولی مطمئنا این تازه شروع پروژه هست.

باز هم دخالت آمریکا در جهت خلاف حرکت های و جنبش های مردمی ایران کار رو برای حکومت راحت تر کرد، منظورم نامه ای هست که جناب باراک اوباما یک ماه قبل از انتخابات ایران به رهبر نوشته بود. چیزی که باعث شد رهبر به حمایت علنی از احمدی نژاد دست بزنه و سیاست خارجی احمدی نژاد رو تحسین کنه. احمدی نژاد و دار و دسته هم سرمست از پیروزی و جواب دادن تاکتیک هاشون با صرف میلیاردها دلار پول نفت در عراق و افغانستان و لبنان و سوریه و فلسطین و این اواخر هم در آمریکای لاتین، پروژه حذف جناح مقابل و در راس اون رفسنجانی رو با چراغ سبز رهبر با شدت تمام ادامه دادند.

با خودم می گم چطور اینها می تونند به این راحتی و جلوی میلیون ها نفر توی روز روشن دروغ و چرند بگن، جوابی که به خودم می تونم بدم اینه که چیزی به اسم اخلاقیات در درون اونها وجود نداره. ولی روح آدمی بدون اخلاق و وجدان یه چیزی کم خواهد داشت و باید چیزی جایگزین در ذهن انسان ها باشه که بتونه درون و روح آدم رو از جنجال های درونی آروم کنه و باز هم به خودم می گم که اون چیزی نیست به اسم دین. دینی که به راحتی عواقب یه عمل رو می تونه از انسان سلب کنه و به آمر اون کار بر گردونه و در نهایت در جهت رسیدن به اهداف به ظاهر اسلامی، هر عمل غیر اخلاقی رو هم می تونه حتی انسانی جلوه بده.

چطور یه همچین آدم لمپن و خارج از انسانیت و اخلاقی می تونه رئیس جمهور یه کشور باشه.

بعد از این همه تقلب و کشتار و جنایت و سکوت شدید اوباما در ابتدا، که باعث بروز این حس پیش رهبران حکومت شد که فکر کنند که همه چیز بر وفق مراد اون هاست، دیروز بالاخره اوباما بعد از دو هفته و البته خیلی دیر به حوادث ایران واکنش نشون داد.

و این هم عکس العمل چاله میدونی احمدی نژاد به واکنش جهانی در قبال فجایع ایران:

"او چرا وارد شد، او که گفت ما می خوایم تغییرات بدیم، او چرا دخالت کرد، او چرا اظهار نظر خارج از قاعده، خارج از عرف و خارج از ادب کرد...هی می گن ما می خوایم با ایران گفتگو کنیم، بسیار خب ما اعلام آمادگی کردیم ولی با این ادبیات... البته اشتباه کرد..."

سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۸

بیگانگان

تاکتیک جدید حکومت و دار و دسته ی اون، کم کم به سمت ارتباط دادن این مسائل به بیگانگان تبدیل شده.
کم کم همه مردم ایران دارند برای حکومت تبدیل به بیگانه میشند. همه دشمن هستند و همه آشوب گر!

باید اینجا به اونها گفت که این شما هستید که بیگانه اید. کشور ما الان به دست شما بیگانه هاست که داره اداره میشه، برای همین هست که همه رو دشمن و بیگانه می بینید.

آقای لاریجانی، رئیس مجلس کوتوله ها گفته که این مشکل و اختلاف، یک اختلاف خانوادگی هست و به دیگران ارتباطی نداره!
باید به این رئیس مجلس خیمه شب بازی تذکر داد که:

1. توی کشور ایران شما بیگانه هستید ، بهتره به شناسنامه خود و محل تولد خود نگاه کنید: نجف - عراق
2. به قول ژان پل سارتر، در هر گوشه ای از دنیا که خونی بریزد، همه ي انسان ها مسوول آن هستند.
3. چگونه ست که به خود اجازه می دهید که در مورد سرنوشت فلسطین و لبنان و سوریه و سومالی و غیره دخالت کنید، ولی کشتار مردم ایران مسأله خانوادگی هست؟

جناب لاریجانی شما با هیچ یک از فرزندان ایران زمین، پیوند خانوادگی ندارید.

پی نوشت:
احساسات یک آمریکایی در مورد مرگ ندا:

دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۸

ندا




ندا صالحی متولد ۱۳۶۱ (۲۷ ساله)‌، دانشجوی فلسفه در جریان اعتراضات مردمی شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ (۲۰ ژوئن ۲۰۰۹) در امیر آباد تهران (خیابان کارگر شمالی)، به ضرب گلوله نیروهای شبه نظامی کشته شد. انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان دادن وی بازتاب‌های فراوانی در رسانه‌های جهان به‌دنبال داشت.

راه پیمایی در مونترال

امروز در مونترال، همه آمده بودند. همه دل شکسته و سیاه پوش بودند. همه خواهران و برادران خود را از دست داده بودند.

صدها ایرانی به دور از گرایشات سیاسی، مذهبی و قومی همه با هم و بدور از اختلافات آمده بودند که نشون بدن فقط و فقط به یک چیز فکر می کنند و اون هم ایران آزاده.

مدت هاست که مردم ما احتیاج به این نوع اتحاد ها دارند و مدت هاست که حکومت با اختلاف ایجاد کردن بین مردم، به عمر خودش ادامه می دهد.

چند روز پیش با خودم فکر می کردم که چرا مردم ایران باید برای هر حرکتی به سمت آزادی، هزینه های گزاف بدهند و چرا هر گروه و فردی که در رأس قرار می گیرد، تبدیل به دیکتاتور می شود؟

آیا مشکل فقط حکومت هست؟ آیا ما مردم هم نیستیم که در دیکتاتور پروری و فرد محوری، تبحر داریم؟
آیا وقت اون نرسیده که به جای فرد پرستی به یک هدف واحد و جامعه ای آزاد فکر کنیم؟
چرا هر گروه و فرقه سیاسی فکر می کنه که از بقیه بالاتره و همیشه حق رو به خودش می دیه؟
آیا بهتر نیست که همه به دموکراسی بیندیشیم و قضاوت در مورد خودمون رو به مردم واگذار کنیم و به دیگران هم حق بیان نظرات خودشون رو بدیم؟

پی نوشت:
راه پیمایی امروز از میدان Dorchester واقع در خیابان Rene-Levesque شروع شد و تا حدودهای خیابون Jeanne-Mance ادامه پیدا کرد. صدها ایرانی مقیم مونترال در این راه پیمایی شرکت داشتند. در ضمن تا 27 ژوئن هر شب ساعت 9-10 در همون میدان مراسم همدردی با مردم ایران با روشن کردن شمع برگزار خواهد شد. هفته آینده هم، راه پیمایی دیگری برگزار خواهد شد.

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸

همدردی با مردم ایران

امشب، مونترال توی میدان دورچستر (ِِِDorchester)، ایرانی های زیادی اومده بودند که با مردم ایران و با کشته شدگان راه آزادی همدردی کنند. ده ها ایرانی شمع در دست و بغض در گلو از دیدن وقایع ایران. دور بودن از ایران و این که کاری از دست مون بر نمیاد، حس بدی به آدم می ده. تنها کاری که می تونیم انجام بدیم اینه که وقایع ایران رو تا جایی که می تونیم اینجا انعکاس بدیم و همه دنیا رو در جریان ظلم و جنایت علیه مردم ایران قرار بدیم.


فردا هم قراره از همون مکان ساعت 10:30 راه پیمایی در اعتراض به جنایات رژیم ایران انجام بگیره.

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

شگفتی


این چند روز تمام وقت من به پی گیری حوادث ایران می گذره. اصلا این حرکت جسوروانه و این شجاعت مردم ایران رو هیچ کسی حتی بدبین ترین افراد دور و ور خامنه ای و احمدی نژاد که قصد وارونه جلوه دادن رای مردم ایران رو داشنتد هم پیش بینی نمی کردند.


احساس بدی دارم. اول از این که ایران نیستم و نمی تونم دوش به دوش مردم ایران باشم و همراه اونها باشم و بعد هم از دیدن کشتار و جنایات این رژیم جلاد صفت. با دیدن عکس ها و فیلم های ایران، تا مدت ها دچار پریشان احوالی می شم و به این فکر می کنم که مگر گناه این ها چی بوده به جز این که بخوان حق خودشون رو بگیرند، تازه اون هم در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی؟
گفتم جمهوری اسلامی: ترکیبی که از واژه اول اون، مدت هاست که اثری دیده نمی شه.

مردم ایران با در صحنه بودنشون و با شجاعتشون، همه معادلات رو به هم زدن. شاید هیچ وقت، دار و دسته رهبری باورشون نمی شد که مردم هیچین مقاومتی از خودشون نشون بدن. واقعا دست مریزاد!

توی این چند روز، از اولین روز اعتراضات تمام تلاش من این بوده که مردم این جا و دور و بری های خودم رو در جریان اصل ماجرا قرار بدم. حضور میلیونی مردم ایران و اعتراض اونها به حدی وسیع بوده که کمتر کسی رو میشه پیدا کرد که توی جریان حوادث ایران نباشه. کار من هم شده جواب دادن به سوال های همکار ها و دور و بری ها در مورد ایران و در مورد جنبش آزادی خواهی ایران.

این چند روز هم توی تمام رسانه های اینجا، اخبار ایران دیده و شنیده میشه و به جرات می تونم بگم که راه پیمایی های ایران تقریبا صفحه اول همه روزنامه های اینجا رو گرفته.

کمترین اثری که این اعتراضات داشته این بوده که دیگه چیزی به اسم مشروعیت برای این دولت باقی نمونده، حتی به شکل ظاهری و ساختگی. الان اکثر مردم این جا در جریان اخبار ایران هستند و با مردم ایران برای رسیدن به آزادی همدردی می کنند.

این شعور بالای ایرانیان و این حرکت شجاعانه اونها همه معادلات رو به هم زده. همه می دونید که آمریکا بی صبرانه منتظر تمام شدن انتخابات ایران بود که مذاکره با مقامات سطح بالای ایران رو هر چه زودتر انجام بده. و همین طور که باراک اوباما اعلام کرده بود، آمریکا سیاست خودش رو بر پایه مذاکره با رهبر ایران و نه رئیس جمهور گذاشته بود. ولی الان چنان رسوایی برای این حکومت و دولت به وجود اومده که مذاکره کردن با همچین دولتی که مشروعیت اون توسط میلیون ها ایرانی زیر سوال رفته به هیچ وجه شدنی نیست.

امروز هم که رهبر با حرفهاش حالت تهاجمی به خودش گرفت و عملا دستور کشتار مردم رو در صورت ادامه این وضعیت داد. ولی خودشون هم می دونند که این حکومت عملا دیگه چیزی براش نمونده.

کاری به این ندارم که موسوی کی بوده و سوابقش چی بوده و چه کارهایی کرده، ولی کارهایی که الان داره انجام می ده واقعا تحسین برانگیزه. رهبری جنبشی رو به عهده گرفته که آینده روشنی داره و می تونه تغییرات خیلی زیادی رو تو ایران ایجاد کنه.

به نظر من هفته دیگه، هفته ی سرنوشت سازتری از هفته قبل هست. هفته قبل با خشونت های شدید مزدورهای رژیم بر علیه مردم شروع شد. رژیمی که سر در گم مونده بود که چه کار کنه و فکر می کرد با اعمال خشونت و کشتار مردم می تونه از این وضعیت نجات پیدا کنه. ولی ادامه اعتراضات و همین طور رهبری خوب موسوی و در صحنه بودن همه مردم، همه ی این نقشه ها رو بر آب کرد.

تا الان که رضایی با اون نامه تشکر آمیز از رهبر و خفه شدنش، حسابش رو از بقیه جدا کرده. کروبی هم به نظر من زیادی می خواد خودش رو به این نظام وفادار نشون بده و اکثرا سعی کرده با نامه نوشتن به رهبری و غیره و ذالک مساله رو حل کنه و در بیشتر مواقع هم دنبال رویه رفتار موسوی و جناح اون هست. توی یکی دو مورد هم تو رو در وایسی قرار گرفته و توی راه پیمایی ها حاضر شده.

الان فقط می مونه موسوی. آیا واقعا موسوی قصد به عهده گرفتن رهبری جنبش آزادی ایران رو داره یا هدفش فقط عرض اندام و نشون دادن قدرت به حریف مقابله؟

به نظر من هفته دیگه و شاید فردا شنبه، جواب خیلی از این سوال ها روشن بشه. به طور واضح مشخصه که این انتخابات باطل نخواهد شد و در بهترین حالت ممکن شاید از شمار آرای احمدی نژاد کم بشه. در این صورت باید دید که واکنش موسوی و در و بری ها در این هفته چه خواهد بود؟ آیا تسلیم تهدید رهبری میشن و به مردم خواهند گفت که به کار و زندگی خودتون برگردید و ما هم از طریق قانونی دنبال خواهیم کرد؟ یا این که بر تقاضای خودشون مبنی بر باطل شدن انتخابات، اصرار خواهند کرد؟

به نظر من این راهی که شروع شده به هیچ وجه برگشت پذیر نیست و چنان بی آبرویی برای نظام به بار آورده که حالا حالا ها باهاش درگیر خواهند بود.

مردم ایران بدانند که به هیچ وجه تنها نیستند و از همه جای دنیا پشتیبانی می شوند.
زنده باد ایران و زنده باد آزادی.

جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

حکایت آن پادشاه که گوزیدن را ممنوع کرد

در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.


پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.


و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو.


کپی شده از اینترنت

یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۸

هزینه از مردم

اتفاقات دیروز و صحنه های برخورد پلیس با مردمی که برای احقاق حقشون به خیابون ها اومده بودن واقعا متاثر کننده بود.

جناح رهبری این بار دیگه قصد تهاجم شدید رو داره. به نظر من واسشون این درگیری های خیابونی می تونه حتی یه امتیاز مثبت هم باشه، البته به شرطی که از کنترلشون خارج نشه. به همین بهانه تهاجم به جناح مقابل شروع شده و در ابتدا هم همون جور که معلوم بود از قسمت های پایین هرم یعنی از جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و همین طور دفتر تحکیم وحدت که این آخری همیشه در معرض حمله بوده، شروع شده.

نمیشه پیش بینی کرد که این دستگیری ها و حملات به جناح مقابل تا کجا پیش میره، ولی حدس من اینه که حتی اگه کار به جاهای بالاتر نکشه، ولی با خارج کردن خیلی ها از دایره خودی عملا به اون هدفی که دارند و اون هم یکدست کردن کامل حکومت هست، خواهند رسید.

از اون طرف هم جناح مقابل به زودی سر از سازش در میاره و نیروهای اون ها به حالت تدافعی فرو خواهند رفت. این تاکتیک می تونه جلوی تلافات بیشتر اون ها رو بگیره، ولی به طور واضح این جناح بیش از پیش ضعیف و دورتر از مرکز قدرت خواهد شد.

ولی از همه این ها جالب تر واسه من استفاده از مردم برای موندن در دایره قدرت، توسط جناح به اصطلاح اصلاح طلبه. این که علنا از مردم می خوان که به خیابون ها بیاند و اعتراض کنند، اون هم از کسانی این حرف ها زده میشه که باورش سخته که به این نتیجه رسیده باشند که باید به متن جامعه و نقش مردم اهمیت داد. به طور واضح تر منظورم اون ویدیوی هست که زن رفسنجانی از مردم می خواد که بریزن توی خیابون ها، که البته همین حرف رو موسوی و دیگران هم تکرار می کنند.

شاید به نوعی با این کار می خوان یه جوری به جناح مقابل قدرت نمایی کنند، البته اون هم با هزینه مردم. مردمی که از وضع خسته شده اند و حرفهایی که بوی آزادی داره ، اون ها رو سر مست می کنه.

نباید و نمیشه فراموش کرد که چطور دوره رفسنجانی، مخالف های رژیم کشته می شدند، حتی کسانی که خارج از ایران بودند و یا وقتی که دوره خاتمی با دانشجویان به اون صورت وحشیانه برخورد شد، جناب خاتمی ترجیح داد که برای منافع نظام سکوت کنه. و شاید بزرگترین اشتباه وقتی رخ داد که با وجود تقلبات بیشمار در انتخابات قبل، خاتمی باز هم برای حفظ منافع نظام سکوت کرد و قرار رو بر این گذاشت که بعد ها حقایق رو با مردم در میان بگذاره، که البته این اتفاق هیچ وقت نیفتاد.

برای من باورش سخته که این بازی، بازی قدرت نباشه و بازی دموکراسی خواهی باشه و از همه متاثر کننده تر هزینه ای هست که مردم ایران باید برای این نبرد قدرت بین جناح ها بدهند.


پی نوشت: به نظرم مردم جمعه 22 خرداد با رای به موسوی و کروبی بهترین کاری که می تونستند انجام دادند و در حقیقت حکومت رو در معرض رسوایی بزرگی قرار دادند. یه دیکتاتور با تنگ تر کردن دایره اطرافیان خودش به مرگ نزدیک تر میشه.

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸

چه خواهد شد؟

یک سری در گیری توی تهران و شهرهای دیگه ایران اتفاق افتاده که به شدت برخورد خواهد شد. و بعد از هم این نوع حرکات به یک عنوان یه سری آشوب ها توسط اوباش نام برده میشه. یک عده رو هم دستگیر می کنند و به زندان های طولانی محکوم خواهند کرد، ترس من از اعدام دستگیرشدگان هست.

در چند روز آینده هم صدایی از کروبی و موسوی نخواهد اومد، چون به احتمال زیاد اونها رو حبس خانگی می کنند و اجازه حرف زدن نخواهند داد.
به هر حال به نظر من این حرکت ها باید مسالمت آمیز و با تعداد زیاد برگزار بشه. البته از اینجا حرف زدن کار بیهوده ای است.

شاید تاکتیک موثر یکی این باشه که در اولین سخنرانی عمومی احمدی نژاد، مردم با تعداد زیاد اونجا باشند و اجازه حرف زدن بهش ندن و این رو دیگه نمیشه سرکوب کرد و نشون دادن اعتراض هم خواهد بود.

موسوی داره از خودش می گذره و چیزهایی گفت که بازگشت نا پذیره و در حقیقت کاملا خودش رو در مقابل این جریانات تمامیت خواه قرار داده.
باید دید که هرم قدرت رهبر برای ساکت کردن این جریانات تا چه حد خشونت به خرج می دهد و تا دستگیری و در گیری با کدام سطح از جناح مخالف پیش خواهد رفت؟

باز هم احمدی نژاد!

ساعت 1 شب هست و خوابم نمی بره.


اصلا باورکردنی نیست که احمدی نژاد بتونه 65 درصد آراء رو بدست بیاره.
این کار و این طور تغییر آراء دیگه وقاهت آور هست. بیچاره کروبی یعنی حتی یک درصد آراء رو هم نتونسته بیاره؟

دیگه رسما و شرعا هم با مردم و هم با جناح مقابل خودشون در افتادن.
به نظر میاد که حتی دیدار دیروز رفسنجانی هم با رهبر تاثیری نداشت.
باید منتظر در گیری های بعدی باشیم.

پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸

انتخابات

انتخابات ایران رو کم و بیش دنبال می کنم، اون چیزی که بیشتر از همه به چشم میاد علنی شدن اختلافات درون نظام هست.

به نظر من ساختار قدرت در نظام حکومتی ایران به دو بخش تقسیم شده: یکی ساختاری که در راس اون رهبر قرار می گیره و در طرف مقابل هرم قدرتی که در راس اون رفسنجانی قرار داره. در حقیقت می شه گفت که بعد از رحلت خمینی این نوع تقسیم قدرت شکل گرفته است.

به نظر من بعد از رحلت خمینی، کسانی که اون موقع در راس قوا بودند، یعنی خامنه ای و رفسنجانی به یک جور توافق پشت پرده برای تقسیم قدرت رسیدن و نتیجه این توافق رهبری خامنه ای و کنترل یکسری موسسات و بنگاه های اقتصادی و نظامی تحت فرمان رهبری و در عوض کنترل دولت و مناصب دولتی توسط رفسنجانی بود و این توافق به رهبری خامنه ای و هشت سال ریاست جمهوری رفسنجانی منجر شد.

بعد از این هشت سال رفسنجانی برای حفظ این قدرت سعی در تغییر قانون اساسی برای تمدید مدت ریاست جمهوری رو داشت که همین طور که می دونیم موفق به این کار نشد، ولی در عوض با تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام و همین طور پیروزی محمد خاتمی در انتخابات تونست خودش رو توی ساختار قدرت حفظ کنه. در ادامه هم میشه گفت که دولت خاتمی در امتداد دولت های رفسنجانی بوده. این رو میشه با مقایسه وزرا و مدیران اجرایی کشور در دوران خاتمی به اثبات رسوند.

تا این جای کار این توافق پشت پرده و نا نوشته حفظ شده بود، هر چند که گه گداری یکی از طرفین قدرت خودش رو به رخ دیگری می کشید که مثلا میشه به محاکمه کرباسچی و هم چنین حمله به وزیران کشور و فرهنگ دوره خاتمی اشاره کرد.

در حقیقت چیزی که توازن رو در این میان حفظ می کرد یکی قدرت نظامی رهبر بود و در سمت مقابل قدرت اقتصادی رفسنجانی. تا اینکه با انتخاب احمدی نژاد این توافق پشت پرده از بین رفت و این بار هر دو بخش قدرت نظامی و اقتصادی تحت تسلط هرم قدرت رهبری در اومد.

اینجا بود که در عمل طرف مقابل در حالت تدافعی فرو رفت. توی چهار سال دوره احمدی نژاد شاید تنها دلیل این نوع حالت تدافعی رو بشه نبود قدرت کافی برای اعمال نفوذ از سمت هرم قدرت رفسنجانی دونست.

عملا بعد از انتخاب رفسنجانی به عنوان رییس مجلس خبرگان و اظهار نظرهای علنی رفسنجانی علیه رهبری در زمینه کنترل قدرت رهبری و نهادهای تحت الامر رهبری، این اختلاف شکل علنی به خودش گرفت. هر چند که رفسنجانی همیشه خودش رو در کنار رهبری نشون میده، ولی در عمل چیز دیگه ای دیده میشه.

چیزی که به وضوح دیده میشه اینه که در حال حاضر هرم قدرت تحت فرمان رهبری حاضر به رعایت توافق های پشت پرده ی بعد از رحلت خمینی نیست. دلیل این رو هم میشه از صحبت های علنی رفسنجانی در زمینه انتخاب رهبر بعد از رحلت خمینی به توصیه او و نامه علنی به رهبری و در طرف مقابل حمایت بی چون و چرای رهبری از احمدی نژاد دید. در حقیقت، نیروهای در امتداد رفسنجانی که قدرت اقتصادی و نفوذ خود در چارچوب نظام رو از دست رفته می دونند، در عوض به فکر نفوذ در چارچوب اجتماعی ایران و جلب حمایت عمومی مردم رو دارند تا از این طریق قدرت از دست رفته خودشون رو با استفاده از قوانین موجود در کشور به دست بیارند.

در عوض نیروهای تحت امر رهبری هم این بار دستور موکد برای حذف رقیب رو دریافت کرده اند و این وجه تمایز انتخابات این دوره می باشد.

چیزی که من پیش بینی می کنم اینه که این بار برخورد بسیار شدید تر خواهد بود چرا که هر دو طرف قضیه سعی در حذف کردن طرف مقابل رو دارن و از یک طرف یک جبهه با استفاده از تمام قوای اقتصادی و نظامی و از سمت دیگر طرف مقابل با تکیه بر نیروهای اجتماعی.

به وضوح مشخصه که کسانی که در حال حاضر دم از آزادی و لیبرالیسم می زنند کسانی هستند که در خفقان های دوره جنگ و بعد از اون حضور داشتند و در حال حاضر تنها راه بقای خودشون رو تکیه بر پشتیبانی مردم و نیروهای اجتماعی می دونند.

نتیجه انتخابات هر چیزی که باشه این برخورد رو شدید تر خواهد کرد:

اگر فرض رو بر این بگذاریم که جناح حاکم در اثر فشار شدید مردم و برای حفظ بقاء نتیجه انتخابات رو به نفع موسوی اعلام کنه، در این صورت ترجیح می ده که در حد ممکن توان این دولت رو کاهش بده و نتیجه این کار دخالت های رهبر و دخالت های نیرو های نظامی خواهد بود، همون اتفاقی که در دوره خاتمی رخ داد.

ولی در حالت دوم در صورت پیروزی دوباره احمدی نژاد، این بار جناح رهبری اشتباه گذشته خودش رو نمی کنه و دست به حمله شدید به رقیب مقابل خواهد زد و نتیجه اون هم به طور حتم حذف کامل رقیب مقابل با استفاده از حربه مفاسد اقتصادی و همکاری با دشمن خواهد بود. این رو میشد به طور کامل از صحبت های موسوی و همین طور حرف های احمدی نژاد برداشت کرد.

چیزی که واضح هست اینه که ترور شخصیتی رفسنجانی یعنی راس هرم، از چهار-پنج سال پیش شروع شده و این می تونه حتی به ترور فیزیکی رفسنجانی در صورت ادامه مخالفت با رهبری هم منجر بشه.

این رو هم میشه گفت که این بار جناح حاکم، حمایت آمریکا رو هم خواهد داشت و در صورت توافق با آمریکا می تونه به سرکوب شدید داخلی اون هم بدون مزاحمت دست بزنه.

به هر حال تا چند روز دیگه معلوم میشه که آیا جناح حاکم حاضر به پذیرش رای مردم خواهد شد یا این بار دیگه واقعا قصد حذف کامل رقیب رو کرده.

به نظر من در حال حاضر، تصمیم درست مردم می تونه حمایت از موسوی و در حقیقت، حمایت از هرم قدرت رفسنجانی باشه. چرا که در غیر این صورت همون طور که موسوی هم هشدار داد، در صورت پیروزی دوباره احمدی نژاد باید شاهد یک دیکتاتوری علنی که از حمایت آمریکا هم برخورداره باشیم.